نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ولین مجری که پس از سرنگونی صدام، با اجرا در جوار حرم امامحسین(ع) داشت و دل میلیونها ایرانی را از پای تلویزیون روانه کربلای معلی کرد. سیدکاظم احمدزاده که این اجرا را بزرگترین توفیق زندگیاش میداند، یک نخستین دیگر هم در کارنامه حرفهایاش دارد. او نخستین مجری شبکه ۵سیماست که روز افتتاح این شبکه در برنامهای زنده آغاز بهکار آن را اعلام کرد. با این مجری پرسابقه و بیحاشیه که سالها با اجراهای ماندگار در قاب سیما مخاطبان بسیاری را پای تلویزیون نشانده و این روزها حضورش در این قاب کمرنگ شده، درباره فراز و فرود اجراها و فعالیتهایش گفتوگو کردیم.
نزدیک به ۳دهه در شبکههای مختلف سیما در قامت مجری ظاهر شدهاید. ورودتان به تلویزیون را به یاد دارید؟آن سالها من معلم بودم و ورودم به تلویزیون کاملا اتفاقی بود. مجری برنامه «چشمههای نور» که از شبکه ۳پخش میشد به مرخصی رفته بود و دوستانم که در تلویزیون کار میکردند، از من خواستند یک هفته به جای او بروم که آن اجرا تا ۷ماه ادامه پیدا کرد. همزمان زمزمههای افتتاح شبکه ۵شنیده میشد و قرار بود من کارهای بازرگانی این شبکه را انجام دهم. مدیر شبکه ۵گفت: «شنیدهام شما اجرا داشتهاید، میتوانید زنده اجرا کنید؟» من هم چون از کلمه نمیتوانم خوشم نمیآید، گفتم «انشاءالله که میتوانم» رفتم افتتاح شبکه را اجرا کردم و از آن موقع ۲۸سال گذشته. 28سال یعنی یک عمر است.بله؛ روزی که وارد تلویزیون شدم دو تا دختر داشتم و الان ۶تا نوه دارم.با وجود اجراهای متنوعی که داشتید، اما برای مخاطب پروپاقرص تلویزیون سیدکاظم احمدزاده یعنی عکس شما با پسزمینه گنبد حرم. میپذیرید که یک مجری معارفی هستید؟من تفکیکی بین برنامه معارفی و اجتماعی قائل نیستم چون معتقدم دین ما یک دین اجتماعی است. این خطکشی را هم اصلا قبول ندارم که مجری معارفی باید یک یقه بسته داشته باشد و اتوکشیده حرف بزند و مجری اجتماعی قهقهه بزند و راحت باشد. در کنار برنامههایی که در عتبات عالیات داشتم، مسابقه بزرگ را هم اجرا کردهام که کاملا طنزگونه به موضوعات میپرداخت. دوستان گاهی به شوخی میگویند مجری دوگانهسوزم؛ یعنی هم میخندانم و هم میگریانم.پس با همین نگاه نخستین اجرایتان در شبکه۵ مسابقه بزرگ بود؟مسابقه بزرگ شبیه یک برنامه آلمانی بود که آن را بومیسازیاش کردند. آن زمان یک برنامه خطشکنی بود چون سابقه نداشت که ۲مجری که به لحاظ ظاهر هیچ تناسبی با هم نداشتند یکی با ظاهر مذهبی و وزین و دیگری جوانی شوخ و پرانرژی کنار هم اجرا کنند و… این تناسبنداشتن یک ریسک بود که خوشبختانه خیلی خوب جواد داد. محتوای برنامه هر چند مخاطب را میخنداند اما بدون اینکه بگوییم «قال صادق(ع)» و «قال باقر(ع)» تمام حرفهایی که میزدیم، آموزههای دینی داشت اما چون در قالب اجرا و نمایش بود تأثیرگذاریاش بیشتر میشد.چرا بیشتر اجراهایتان دو نفره بود؟چون من آدم سازگاری هستم و به قول دوستان پاسور خوبی هستم، پیشنهادهای بسیاری برای اجراهای دو نفره داشتم، برای همین بهعنوان پرپارتنرترین مجری ایران شناخته شدم.درمیان این همه برنامه کدام اجرایتان را بیشتر دوست دارید؟جشن رمضان را خیلی دوست داشته و دارم. در این برنامه تهیهکننده و مجری بودم. یادم هست در بیست و اندی سال که این برنامه پخش شد، در شبکه ۵حدود ۱۰مدیر دیدم و هر بار مدیر جدید میآمد، درخواست میکردم که این برنامه را داشته باشم. با وجود اینکه این کار حرفهای و قشنگ نیست اما به قدری این برنامه برایم حیاتی بود که حاضر بودم این کار را انجام دهم. در واقع جشن رمضان مثل بچهام بود و روزی که از این برنامه جدا شدم، انگار بچهام را از من گرفتند و ذبح کردند.چرا از برنامه جدا شدید؟با تصمیم مدیران وقت و متولی برنامه که کمیته امداد بود.مدتی است کمتر شما را در تلویزیون میبینیم. چرا؟در تلویزیون هستم اما نه آنجا و آنطور که باید باشم. همین چند هفته پیش در دهه کرامت ۱۰شب در جوار حرم امامرضا(ع) اجرای زنده داشتم که از شبکه جامجم پخش شد. درماه رمضان امسال هم برای شبکه قرآن برنامه افطار اجرا کردم. یک سال هم ماه رمضان در رادیو سحر اجرا داشتم. در واقع من بودم و هستم اما شاید جایی که باید باشم نیستم و چرایی آن را از مدیران سیما باید پرسید.با این سابقه اجرا قطعا خاطرات بسیاری از بازخورد برنامههایتان در جامعه گرفتهاید. یکی از دلنشینترینها را تعریف کنید.همیشه گفتهام که من اجرا نکردم، زندگی کردم و چون با آنها زندگی کردم به اندازه موهای سرم خاطره دارم. یکی از زیباترین برخوردها مربوط به ۲۰سال پیش است که در خیابان ولیعصر(عج) دو تا دخترخانم را دیدم که گفتند «ما از اقلیتهای مذهبی هستیم و وقتی آخر برنامه موقع خداحافظی میگویید «التماس دعا» ما به دین و باور خودمان برای شما دعا میکنیم!» شاید باورتان نشود از آن موقع وقتی به لحظه خداحافظی میرسم، در دوربین تصویر آن دو تا خانم را میبینم؛ یعنی مخاطبی را میبینم که اینگونه حرفم را باور دارد و برایم دعا میکند. یکبار هم چند سال پیش آقایی در خیابان گفت: «شما تنها نامحرمی هستید که وقتی خانواده من ابراز محبت میکند ناراحت نمیشوم.» من این محبت و لطف مردم را مرهون لطف خدا، دعای پدر و مادر و رسانه که این فرصت را در اختیارم گذاشت میدانم.در اجرا چطور میتوان با مردم زندگی کرد؟بله من در جلوی دوربین به جای اجرا، زندگی کردهام؛ یعنی هر جایی بغضم گرفت، بغض کردم و سر هر موضوع خندهداری هم خندیدم؛ مثل یک زندگی جاری.شنیدهایم دوستانتان به شوخی میگویند به قدری کربلا رفتهاید که نماینده خدا در کربلای معلی هستید. مگرچند بار کربلا رفتهاید؟حسابش از دستم در رفته اما اینکه چندبار رفتم مهم نیست، چندبار رفتم و کربلا را درک کردم، مهم است. وقتی به من میگویند چقدر کربلا میروی؟ مثل این است که بگویند چقدر نفس میکشی؛ برای من کربلا رفتن مثل نفس کشیدن است. این حرف دوستان را تصحیح کنم که من نماینده خدا نبودم، نماینده مردم بودم و رفتم که برای مردم برنامه اجرا کنم.سوای اینکه شیعه و دوستدار اهلبیت(ع) هستید، این همه ارادت چرایی دیگری هم دارد؟بله. شهرت من و شروع عزتگرفتنم از کربلا بود. چون نخستین کسی که بعد از رفتن صدام، تصویر کربلا را برای رسانه آورد من حقیر سراپا تقصیر بودم و از آن روز بهاصطلاح بلیت من برنده شد. این را از سر تواضع نمیگویم ولی مجری خوشصداتر، باسوادتر، خوشچهرهتر و… از بنده بسیار بود و هست اما اینکه لطف خدا و محبت مردم قسمت من شد، حتما از برکت نگاه اهلبیت(ع) و امامحسین(ع) است.بخــشـی از گفتوگوی ما درباره حال خوب است. حال شما این روزها خوب است؟الهی شکر حالم خوب است. کسی تا به حال از من جز این نشنیده. چرا خوب نباشم دیگر از خدا چه میخواهم آبرویی که دارم، تن نسبتا سالمی که دارم، دستم جلوی کسی دراز نیست و لطف و محبت مردم هم که هست دیگر چه میخواهم؟بزرگترین آرزویتان چیست؟فرج آقاامامزمان (عج) و دیدن لبخند رضایت بر لبهای ایشان.آرزوی دنیوی ندارید؟۱۱سال پیش یک طرح برای ساخت یک برنامه نوشتم که در واقع چکیده همه برنامههایم در آن خلاصه شده آرزو دارم آن را بتوانم بسازم و برنامه به دل مردم بنشیند.اوقات فراغت چه کاری انجام میدهید؟با نوههایم بازی میکنم. بازی با نوههایم خیلی برایم شیرین و لذتبخش است.